سرخط خبرها

گفتگو با تنها بازمانده سالن تشریح در خراسان رضوی | داستان زندگی خیاطی که تکنسین کالبدشکافی شد

  • کد خبر: ۲۰۱۰۵۲
  • ۲۹ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۸
  • ۱
گفتگو با تنها بازمانده سالن تشریح در خراسان رضوی | داستان زندگی خیاطی که تکنسین کالبدشکافی شد
یک نیمروز با تنها تکنیسین زن در سالن تشریح پزشکی قانونی استان که خیاطی را رها کرده و حالا جسد کالبد شکافی می‌کند.

به گزارش شهرآرانیوز باید لبه‌های پوست را طوری به هم برساند که نخ و سوزن به‌خوبی در آن فروبرود و بیرون بیاید. باید طوری کوک‌ها را کنار هم بنشاند که انگار آفرینشی نو یافته‌اند. باید همه چیز مثل اولش شود و پیکر‌ها با احترام به دست خانواده‌ها برسد.

«تکتم بخشش‌کننده» از سال ۱۳۹۵ که وارد سازمان پزشکی‌قانونی خراسان رضوی شده تا به حال بالای سر اجساد زیادی نشسته و به پیکر‌های زیادی کوک زده است، این درحالی است که می‌توانست با مدرک خیاطی‌اش در یک سالن خوشبو و شاداب، برای خودش بروبیایی داشته باشد و شاگردان زیادی اطرافش را گرفته باشند.

اما او همه چیز را از پنج سال قبل کنار گذاشت و حالا در سالن تشریح سازمان پزشکی قانونی استان که همیشه بوی فرمالین می‌دهد، چشم در چشم با اجساد مردگان، تصور مرگ و زندگی برایش تغییر کرده است. او شغلی دارد که تقریبا هیچ‌کسی حاضر نیست جای او باشد. او اول شهریور امسال چهل و دو ساله شده است و خاطرات زیادی از دنیای مردگان دارد.

بدن‌های خمیری

مانند تمام خبرنگارانی که برای تهیه گزارش به سالن تشریح پزشکی‌قانونی رفته اند و از ترسشان نوشته‌اند، من هم همان ابتدا دچار اضطراب می‌شوم. همکارانم به من تأکید کرده بودند که زمان تشریح جسد‌ها به سالن نروم و می‌گفتند که شاید این تصاویر دیگر از ذهنم پاک نشود و تا یک هفته حالم خراب باشد.

اما در این میان، فقط یک نفر به من قوت قلب می‌دهد و می‌گوید که اتفاقا خیلی خوب است در زمان تشریح داخل سالن باشی. اصلا روی نگاهت به دنیا تأثیر می‌گذارد. از طرفی اگر نیایی، سختی و عمق کار را درک نمی‌کنی. او «تکتم بخشش‌کننده» است. تنها زنی که در بخش بانوان سالن تشریح سازمان پزشکی قانونی خراسان‌رضوی، کالبدشکافی و تشریح جنازه زنان را به عهده دارد. با این حرفش تهییج به رفتن و دیدن می‌شوم.

حداقلش این است که میزان ترسم را در رویارویی با مرده‌ها می‌سنجم. برای رسیدن به سالن که در طبقه پایین سازمان پزشکی قانونی در مجاورت اورژانس عدالتیان قرار دارد، آرام‌آرام از پله‌های سنگی پایین می‌روم و برای اینکه ترس بر من غلبه نکند و بازنگرداندم، مانند تیری که از چله رها شده، به سمت در می‌روم، بازش می‌کنم و تقریبا خودم را درون سالن بزرگ پشت آن می‌اندازم.

جسد دو زن روی تخت‌های فلزی افتاده است. بدن یکی از آن‌ها از وسط باز شده و هر دستش به یک‌سو افتاده و روده‌هایش بیرون زده، اما جسد زن دوم تقریبا دست نخورده است و دو تکنیسین بالای سرش هستند. دقایقی بعد فهمیدم که این جسد برای اهدای عضو آماده می‌شود. از نظر من بدن انسان‌های مرده روی تخت، چیزی شبیه خمیر بازی است که تکنیسین‌ها به آن‌ها شکل می‌دهند. همین تصور، به من جرئت بیشتری می‌دهد تا آنچه در سالن تشریح اتفاق می‌افتد دقیق‌تر و جزئی‌تر ببینم.

تنها زنی که ماند من بودم

پیش از رفتن به سالن تشریح، نزدیک به یک ساعت و نیم با خانم بخشش‌کننده در اتاقش درباره شغلشان حرف می‌زنم و آماده می‌شویم که به سالن تشریح برویم. پیش از شروع گفتگو چشمم به کاغذی می‌افتد که به کرکره‌های بسته پنجره اتاقش چسبیده است. روی کاغذ نوشته لطفا پنجره را باز نکنید. علتش را که می‌پرسم، دوباره می‌ترسم. می‌گوید پشت این پنجره یک بالابر است که همه جسد‌ها را با آن به طبقه بالا و اتاق تشریح می‌برند. البته آنچه پشت این پنجره بسته اتفاق می‌افتد، در برابر کاری که او هر روز انجام می‌دهد، اتفاق کوچکی است.

اما شاید عجیب‌ترین موضوع درباره تنها تکنیسین زن در سالن تشریح پزشکی قانونی استان، شغل قبلی‌اش باشد. او خیاط بوده و مزون هم داشته، اما از اینجا سر درآورده است. او درباره این تغییر بزرگ در زندگی‌اش می‌گوید: من مدرک رشته خیاطی و صنایع‌دستی از سازمان فنی و حرفه‌ای دارم و در مزون خودم کار می‌کردم تا اینکه سال ۹۷ در آزمون استخدامی قبول شدم و به‌عنوان تکنیسین به سازمان پزشکی قانونی معرفی شدم. یادم است هجده‌نفر بودیم، اما فقط من توانستم طاقت بیاورم و اینجا بمانم.

او ناگهان می‌خندد و با همان خنده ادامه می‌دهد: روز اولی که با سایر قبول‌شدگان به سالن تشریح آمدیم، پزشکی در حال معاینه یک جسد بود. به ما گفتند که بیایید پایین و محیط کار را ببینید تا باقی کار‌های اداری برای استخدامتان طی شود. اما هیچ کدام از همراهانم طاقت نیاوردند و حالشان بد شد و بعد هم منصرف شدند، ولی من کنار پزشک ایستاده بودم و از نزدیک به حرکات دستانش نگاه می‌کردم.

تشریح اسکلت انسان

بخشش‌کننده هنوز هم در کنار کار تشریح، خیاطی می‌کند. از او می‌پرسم حس و حالت، هر روز قبل از پا گذاشتن به سالن تشریح چگونه است که می‌گوید: من درکل آدم پرانرژی‌ای هستم. همیشه به این دید به کارم نگاه می‌کنم که قرار است با تشریح، از حق یک نفر دفاع کنم تا علت فوتش مشخص شود. برای همین شغلم را مهم می‌دانم و دوستش دارم و خوشبختانه خانواده‌ام هم با شغلم مشکلی ندارند.
بدترین نوع تشریح، مربوط به چه اجسادی است؟ او پاسخ به این سؤال را بدون هیچ فکری بیان می‌کند: تشریح جسد‌هایی که دچار فساد نعشی شده‌اند خیلی سخت است. متأسفانه بوی وحشتناکی می‌دهند.

تشریح اجساد گلوله‌خورده نیز سخت است و معمولا چند ساعت زمان می‌برد، این درحالی است که تشریح یک جسد معمولی بین ۲۰‌تا ۲۵ دقیقه زمان می‌برد. البته موارد فوتی ناشی از قصور پزشکی هم زمان زیادی می‌برد، چون بررسی اندام داخلی بدن این افراد به دلیل عمل‌های انجام شده دقت بیشتری می‌خواهد.

تشریح بدن مُثله‌شده چگونه است؟! این را می‌پرسم البته تصور آنچه رخ داده برای خودم نیز سخت است، نمی‌توانم بفهمم چطور می‌شود بالای سر قطعات بدنی قرار بگیری که تکه تکه شده است.

اما بخشش‌کننده در این باره خیلی راحت حرف می‌زند و می‌گوید: در این موارد، هر چیزی از بدن فرد کشف شده باشد، در اختیار ما قرار می‌گیرد. بعد باید آن‌ها را روی میز کنار هم بچینیم و روی همان اعضا به تشریح موارد احتمالی، چون شکستگی و کوفتگی بپردازیم یا جای گلوله را پیدا کنیم که کار سختی است. اما سخت‌تر از همه، تشریح اسکلت انسان است. آن هم اسکلتی که سال‌ها گوشه‌ای رها شده و پوسیده است و در ماجرای مثلا یک کشف قتل، پیدا شده است. از این اسکلت هم هر چه کشف شده روی میز فلزی کارمان می‌چینیم و باید تشخیص دهیم که اصلا اسکلت انسان است یا حیوان. زن است یا مرد و سنش را نیز مشخص کنیم.

مردم معتقدند افرادی که با جنازه سر و کار دارند، قسی‌القلب می‌شوند، این درست است؟ بخشش‌کننده کمی تأمل می‌کند و ادامه می‌دهد: طرز تفکر آدم‌ها با هم فرق می‌کند. خیلی‌ها فکر می‌کنند مثلا ما به دلیل دیدن این همه جنازه، دیدن خون برایمان عادی است، اما من طاقت دیدن یک قطره خون نزدیکانم را ندارم و اگر خدای نکرده اتفاقی بیفتد، دستپاچه می‌شوم و نمی‌دانم چه کنم.

یخچالی پر از جسد

در سالن تشریح جنب و جوش زیادی می‌بینم، کار زمانی شروع می‌شود که اجساد برسند و روی تخت‌ها خوابانده شوند و برای علت‌یابی شکافته شوند. هر چند سالن تشریح سوت‌وکور و بی‌روح است و همیشه بوی محلول ضدعفونی‌کننده می‌دهد، اما همیشه فعال است و از صبح زود، به‌محض تشکیل پرونده برای مرده‌ها، کار پزشکان و تکنیسین‌ها شروع می‌شود و تا یک بعدازظهر ادامه می‌یابد. البته در شیفت بعدی، باز هم جسد‌ها را تحویل می‌گیرند، اما فقط با دستور قضایی و در موارد فوری و حاد، کالبدشکافی عصر یا شب انجام می‌شود، اگر نه جسد‌ها در یخچال برای تشریح تا روز بعد باقی می‌مانند.

توی این سالن خاکستری به هر بخشی که نگاه کنید، چیزی برای گفتن و بازگشایی وجود دارد. درست مانند پیکر‌های بی‌جانی که در انتظار تشریح و آشکارشدن حقیقت هستند.

رو‌به‌روی وایت‌بردی می‌ایستم که پر از نوشته است. شماره پرونده، نام پزشک، نام تکنیسین و علت فوت هر جسدی که هر روز معاینه می‌شود روی این تخته ثبت می‌شود. درباره علت فوت‌ها در طی یک ماه روی تخته این موارد نوشته شده است: مواد مخدر، حادثه کار، مرد ناشناس، اعتیاد، حلق‌آویز، حادثه قطار، فوت به دلیل قصور پزشکی و....

کنار همان دیوار، در کوچکی با دستگیره قرمز قرار دارد و پشت در، یخچال است. یخچالی که جنازه‌های دیروز درونش قرار گرفته‌اند. تعدادی جسد مجهول‌الهویه معاینه شده هم هست که هنوز شناسایی نشده‌اند. این جسد‌ها آن‌قدر آنجا می‌مانند تا زمانی که کسی به دنبالشان بیاید و شناسایی شوند و در غیر این صورت به دستور قاضی دفن خواهند شد.

کالبدشکافی بدون خون و خونریزی

خودم را به بخش سالن تشریح زنان که چسبیده به سالن بزرگ‌تر است، می‌رسانم. اینجا کار شروع شده است. چشمم به بخشش کننده می‌افتد. عینک طلقی بزرگ روی چشمانش را پوشانده است و انگار از زنی که در اتاقش دیدم و با هم گفتگو می‌کردیم، درشت هیکل‌تر و قوی‌تر است. او را خیمه‌زده روی پیکر زنی بی‌جان می‌بینم.

دقیقا باید کلمه خیمه را به کار برد و گفت که او در واقع مادرانه، پیکر زنی را که خودکشی کرده، به دنبال یافتن علائم، به آغوش کشیده است. دلیل خودکشی را که می‌پرسم در کمال تعجب اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و می‌گوید: برای اینکه ذهنمان آرام بماند و بتوانیم کارمان را راحت انجام بدهیم، جزئیات فوت افراد را نمی‌پرسیم. فقط پزشک به ما می‌گوید که مثلا این مورد خودکشی است و این موارد را روی جسد بررسی کنید. راستش این‌طوری فکرمان راحت‌تر است.

بالای سر زن مرده می‌ایستم. صورت زن از بالا زیبا و آرام است. مژه‌هایش فر زیبایی خورده و صورتش مهتاب‌گون است. البته این زیبایی‌ها را بگذارید کنار روده‌هایی که از بدنش بیرون زده و لحظه‌ای از مقابل چشمانم دور نمی‌شود. البته خبری از خون و خون‌پاشی روی تخت فلزی نیست که به گفته خانم تکنیسین، با فوت جسد، بعد از سه چهار ساعت بدن خشک می‌شود. چیزی که به آن جمود نعشی می‌گویند. خون جسد هم به سمتی که در هنگام مرگ بوده، ته‌نشین می‌شود، بنابراین وقتی جسد را باز می‌کنند، خبری از پاشیده شدن خون نیست.

به گفته بخشش‌کننده، اینجا جسد‌ها به روش کلاسیک تشریح می‌شود. برای صدور جواز دفن هم طبق نظر پزشک، دو حالت وجود دارد. یا علت فوت همان‌جا مشخص می‌شود یا نیاز به نمونه‌برداری و سم‌شناسی از بعضی اعضای بدن است؛ بنابراین تکنیسین‌ها باید از اعضایی که نیاز است برای تشخیص هر نوع آمبولی، عفونت و هر چیز غیرطبیعی، نمونه‌برداری کنند.

باید تمیز بدوزیم

خانم بخشش‌کننده قلب زنی را که خودکشی کرده با احتیاط از بدنش بیرون می‌آورد و آن را توی دستش می‌گیرد و به دنبال نشانه‌های مسمومیت، برشی روی آن می‌زند. بعد هم آن را توی ظرفی می‌گذارد تا برای وزن‌کشی روی ترازو برود. وزن کردن قلب در هر تشریحی ضروری است.

اما خارج‌کردن عضلات بدن و دوباره گذاشتن آن‌ها مهارت زیادی می‌خواهد. حرف بخشش‌کننده هم همین است که می‌گوید: واقعا زمانی که اعضا را باید دوباره توی بدن بگذارم، در کار خدا می‌مانم که چطور این‌قدر مرتب و تمیز همه چیز را کنار هم گذاشته است. شاید عجیب باشد، اما بعد از تشریح، این اعضا به‌راحتی داخل بدن جا نمی‌شوند.

او از یک دغدغه دیگرش هم می‌گوید که واقعا در کار آن‌ها اهمیت دارد: «ما تکنیسین‌ها تا جایی که می‌توانیم باید پوست بدن را تمیز بدوزیم تا در جابه‌جایی پیکر، چیزی از جسد خارج نشود. ضمن اینکه وقتی کارمان را تمیز انجام می‌دهیم، خانواده متوفیان هم از دیدن پیکر عزیزشان که به‌هم‌دوخته شده، کمتر غصه می‌خورند.» کاری که البته او به دلیل شغل قبلی‌اش به‌راحتی از پس آن برآمده است. با تماشای چیزی که اینجا می‌بینم به روح زن مرده فکر می‌کنم.

چشم در چشم با مُرده

روی تخت فلزی دیگر، زنی با همان لباس‌های لحظه فوت روی تخت افتاده است. جان در بدن ندارد و قرار است اعضای بدنش به چندین بیمار اهدا شود. این متوفی که سن و سالی هم ندارد با رضایت خانواده‌اش برای اهدای عضو آماده می‌شود. می‌شنوم که تا ۷۲ ساعت پس از مرگ، امکان اهدای اعضایی مانند قرنیه و بافت‌هایی از بدن وجود دارد.

دوست داشتم پای تک‌تک تخت‌های فلزی بروم و به دست تکنیسین‌ها یا همان برش‌کار‌ها نگاه بیندازم. به‌ویژه دوست داشتم ببینم چطور آن‌ها پوست پیرمرد لاغراندامی را که پیکرش از سبزوار آمده است و به معنی واقعی، پوستی کشیده روی استخوان دارد به هم می‌دوزند. اما بیشتر از پانزده دقیقه، در سالن تشریح طاقت نمی‌آورم و دوباره از پله‌ها بالا می‌روم. راستش من جسارت نگاه به چشمان هیچ‌کدام از این پیکر‌ها را ندارم. به نظرم چشم‌ها و حالت صورتشان، خسته از تقلای زندگی حرف می‌زند. اما تکنیسین‌ها با جسارت بسیار با آن‌ها چشم در چشم می‌شوند و دلیل مرگ نهفته در وجودشان را درون تک‌تک رگ‌ها جست‌وجو می‌کنند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۲۳ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۶
0
1
موفق باشند خیلی شغل سختیه
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->